این چند وقته اینجا اتفاق هایی افتاده که هر کدوم برای غصه خوردن صدسال یه آدم نون حلال! خورده، کافیه. چیز خاصی برای گفتن نیست، حداقل اینجا نیست، نفس ها حبس شده، بغض ها تو گلو هممون گیر کرده، منجمد شدیم.کاش آفتاب بتابه و باز بشن این یخ های سنگین روی هم تلنبار شدهکاش آفتاب از پشت ابر دربیاد. امروز بعدازظهر که خوابیدم خواب عجیبی دیدم!خیلی عجیب بود. توی خواب فهمیدم این خوابرو قبلاً هم دیدم.ادامه همون موضوع بود.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت